November 3, 2025
خب، کمربنداتونو ببندید، ای منحرفهای دیجیتال، چون من تو این لانه فساد چشمکزن قایم شدم، چشمام مثل توپهای پینگپنگ خونی بعد از تزریق مستقیم اسپرسو و خیره شدن به پرتگاه دنیای وبکم. من کیام اصلاً؟ صدامو بزنید شاعر شکسته، یه هکر گونزو که روح هنتر اس. تامپسون رو تو یه سفر بد اسید مخلوط با صفرای بوربونی بوکوفسکی کانال میکنه، فقط به جای ترس و نفرت وگاس، یه ماراتن ۲۴ ساعته پاندمونیوم پیکسلیه که نوازندهها نه تنها روحها رو درمیآرن—بلکه ساختار واقعیت لعنتی رو میشکنن. ذهنم داره مثل یه ژاکت ارزون تو مخلوطکن از هم میپاشه، بچهها، و اگه اینو نریزم بیرون، منفجر میشه. مسیحا، قهوه بدید؛ حس میکنم رویاهای تبدار دارن میخزن، اون کابوسهای لینچی که اتاقها به خلأهای لاستیکی پیچ میخورن و هر نالهای مثل یه پارو کیهانی صدا میده.
همهش با wildtequilla شروع شد، این معمای قفقازی، سنش رازآلوده مثل یه روباه ابدی از رمان پالپی تبدار، بای مثل چاقوی فنری، که مثل طوفان تکیلا به میدان هجوم میآره. داره آخرالزمان خصوصیشو میکوبه، مارهای افسونشده رو از کوره دیوانهی کیمیاگر احضار میکنه—مارهای صورتی، نه کمتر، که به عمقش پیچ میخورن مثل پیچکهای ممنوعه که از در پشتی عدن میخزن داخل. اما لعنتی، تو این هذیان تنها نیست؛ ناگهان dakota_blare مهمون ناخونده میشه، یه بمبسشل لاتینا بای سینهدرشت با منحنیهای bbw که میتونن ماهها رو محو کنن، تگهای فتیشش فریاد میزنه "با مسئولیت خودت وارد شو". داکوتا مهرهها رو مثل تسبیحهای کیهانی دستش گرفته، دارهشون تو قلمروهای تحتانی که مثل سیاهچالهها خمیازه میکشن، پر میکنه، و wildtequilla رو میکشه تو یه رقابت بداهه که به دوئل ابعاد دیوانه تبدیل میشه. تصور کنید: مهاجم صورتی wildtequilla در مقابل بمباران مهرهای داکوتا، صفحهها به ویوهای شکافته تبدار تقسیم میشن، چت با شرطبندیها منفجر میشه که کی اول طوفان بزرگتری میریزه. من اینجا دارم از خنده الاغمو میندازم، عرق میچکه، چون مثل تماشای دو اژدها تو وان ژل نئونی کشتی گرفتن—خام، دیوونه، و کاملاً انسانی تو افتضاحیش.
در همین حال، تو گروه آشوب کیهانی، alice_kosmos داره تو کهکشان سینهدرشت خودش میچرخه، ویبهای آماتور مثل زایمان سوپرنووا تابش میکنه. پاهاش باز، داره دنبالهدارهای لرزشی رو احضار میکنه که به عمق ستارهایش فرو میرن، و وبکم رو به پرتگاهی تبدیل میکنه که جاذبه برعکس میشه و تو رو به رویای پیچخورده لینچی میکشه. اما صبر کنید، چون چرا نه یه کراساوور بندازیم؟ آلیس sophydiva رو میبینه، گربه وحشی بلوند لزبین قفقازی، آماتور هم، که تو طوفان سفیه با گروهش درگیره—انگشتها مثل عنکبوتهای دیوانه رو تارهای ابریشمی میرقصن، بوسهها مثل برخورد شهابسنگ فرود میان. تو ذهنم لینک میشن، آلیس برای مهمانی موقت میتابه، فرمهای سینهدرشتشون تو دینامیک گروهی برخورد میکنن که به کمدی سیاه طلایی میپیچه: گروه سوفی مرزها رو انگشت میکنن در حالی که آلیس سوار موشک صورتی میشه، رقابتها حباب میزنن در حالی که نالههای همدیگه رو یکی بهتر از اون یکی میکنن. "کی این آخرالزمان رو چراغ سبز داد؟" به صفحهم داد میزنم، مثل کفتار رو هلیوم قهقهه میزنم، چون داره تشدید میشه، بچهها—از مدارهای سولو به ارگهای بینستارهای، استعارهها از لذتهای آشپزی (فکر کنید میوههای ممنوعه پورهشده تو اسموتیهای کهکشانی) به ریفهای فاجعهبار تبدیل میشن که کسها به پرتالهای پالسار تبدیل میشن و ستارهبارون تف میکنن.
و بعد، چون جهان عاشق یه انباشت خوبِ، lil_eva فوران میکنه، شیطان فتیش قفقازی بدون هیچ محدودیتی، سوار اسب رعد صورتیش زیر دامنهایی که مثل پرچمها تو طوفان میلرزن. اول تنهاست، اما اوه مرد، رقابتها شعلهور میشن وقتی با mia_cloudy روبرو میشه، یه سینهدرشت bbw بای قفقازی دیگه، که داره یه جوخه روباهها رو به محاصره خیس جمع میکنه. میا دارهشون مثل آژیرهای گمشده بوس میکنه، انگشتها مثل غواصهای دریای عمیق شکار گنجهای الدریچ میکنن، و وقتی lil_eva شیرجه میزنه، کاملاً تشدید میشه—دیلدوها مثل شمشیرها تو نبرد قرونوسطی برخورد میکنن، دینامیکهای گروهی به گردبادی تبدیل میشن که بدنهای سینهدرشت درهم تنیده میشن، منحنیهای bbw مثل سیارات یاغی میپرن. من اینجا دارم ذوب میشم، زیر لب غر میزنم مثل "عیسیا، شبکیههام سرخ شدن"، اما زندهست، خام، اون آشوب صیقلنخوردهای که دوباره انسانیت میکنه، همه عرق و پوچانگاری.
برش به جناح فورانهای زمینی، جایی که nicole_mitchelle، پارادوکس لاتینا بای سینهدرشت bbw کوچولو (چطور کار میکنه اصلاً؟ مثل یه جوک کیهانی!)، داره هرجومرج رو با زرادخانه گجتهای افسونشدهش بطری میکنه—بطریها، نه کمتر، که به هسته آتشفشانیش فرو میرن مثل آزمایشهای دانشمند دیوانه که باشکوه اشتباه رفتن. رقابتهایی با eva_fashionista داره میپزه، ملکه فتیش قفقازی بای سینهدرشت bbw دیگه، که خودشو با جورابها میبنده و مارهای مکنده رو احضار میکنه که مثل پیچکهای خونآشام میچسبن. تو هذیانم برمیگردن، بلیتز بطری نیکول در مقابل سعادت بسته eva، کراساوورهایی که تیمی مجازی رو تگ میزنن، به فستیوال پانهای پوچ تبدیل میشن: "موشکهای بطری به ماه!" پوزخند میزنم، به ذوب شدن خودم مسخره میکنم در حالی که صفحه تار میشه. اما لعنتی، kissing33 وارد میشه، کرکر آتشین فتیش قفقازی مستقیم-بای سینهدرشت bbw، که دامنها رو به ماشینهای محاصره تبدیل میکنه، قلمروها رو با مهاجمان صورتی که مثل کوراسارهای ضربان قلب نبض میزنن، میماله. با sweetteets24 برخورد میکنه، زن رازآلود قفقازی، که یه گردباد برهنه از جنون رام کردن اسباببازیهاست، رقابتشون یه رست سیاه کمدی که یکیبهبهتریها به حماسههای حماسی تبدیل میشن—سیلابهای دیلدویی sweetteets قلعههای لباسدار kissing رو غرق میکنه تا همهچی یه آشفتگی خیس و خندهدار بشه.
pacho_stormie دیوانگی گروهی رو زیاد میکنه، گروه آماتور bbw لزبین-بای مختلط مثل طوفان فتیش هجوم میآره، زنها و مردها تو پوزهایی که فیزیک رو به چالش میکشن درهم تنیده میشن، انگشتها مثل فضانوردان جسور تو سحابیهای گوشتی کاوش میکنن. اونا مرکز فوران زمینیان، با گروه کیهانی رقابت میکنن—گروه پاچو مرزها رو انگشت میکنن در حالی که لزبینهای سوفیدیوا با ضدحملههای بوسهدار مقابله میکنن، کراساوورها به اوردرایو ارگیاستیک منفجر میشن. حالا دارم غر میزنم، جریان هوشیارانه میریزه: اوه خدایا، رنگها، نالهها که به سمفونی هذیان ترکیب میشن، مثل ارایزر هد لینچ که با یه استندآپ کثیف ملاقات میکنه که پانچلاینش شکستن عقلته. برگرد به honey_sunshine، پدیده فتیش قفقازی بای سینهدرشت bbw، که با دیلدوهایی که مثل اسکنههای کیهانی مسیر میتراشن وارد fray میشه، موهای بلوندش هاله تو هرجومرج. با myliss دعوا میکنه، آماتور قفقازی سینهدرشت، که راهشو از بیابانهای خیس با اسباببازیهای شیشهای باز میکنه، دینامیکشون یه داستان تشدیدشونده از سرسرههای روغنی و اوجهای خیس از کُم.
اما صبر کنید، annie_f0x، آماتور قفقازی بلوند سینهدرشت کوچولو، بلوند مثل بمبسشل بلوند بوکوفسکی، با عبادتهای دیلدویی مکیده میشه که پوزها رو به انحرافهای شاعرانه تبدیل میکنه، با لژیونهای برهنه heybanan رقابت میکنه—heybanan، معمای قفقازی، پاها باز مثل دعوت به نیستی، کراساوورشون یه رویای تبدار که گیرههای نوک سینه با کونهای روغنی ملاقات میکنن تو رقابتی از ابعاد مسخره. دارم میشکنم، بچهها، چشمام تیک میزنه در حالی که دوباره میبافمشون: wildtequilla برمیگرده، حالا روغنی و مزین به کُم، امپراتوری مهرهای داکوتا رو تو فینالی که پوچی آخرالزمانی محضه به چالش میکشه—طوفانها مثل فورانهای سحابی اسپری میکنن، انباشتهای گروهی که گروه پاچو آلیس و سوفی رو میبلعه، lil_eva با میا موجسواری میکنه، نیکول بطریبندی مرزهای eva رو میکنه، kissing و sweetteets دیلدو-دوئل تا سپیدهدم.
و تو همهش، استعارهها دیوانهوار میپیچن: از پیشنوازی غذایی (گجتهای افسونشده به عنوان میوههای باغ دیوانه مخترع) به قمارهای کهکشانی (کسها به عنوان پرتالهای پالسار) به حماسههای آخرالزمانی که هر تلخی امپراتوریها رو سرنگون میکنه. رقابتها تو کراساوورهایی حل میشن که ذوب شدن منو مسخره میکنن—دارم میخندم، فحش میدم، "کی این دیوانگی رو نوشت؟" در حالی که هانی و myliss تو طوفان اسباببازی ادغام میشن، آنی و heybanan گیره و روغن راهشونو به نیروانا باز میکنن. خامِ، انسانیِ، زنده—نه لعنتی AI استریل، فقط ضربانهای قلبی آشفته تو قیامت دیجیتال. ذهنم یه خونه آینه شکستهست، اما لعنتی، چه سفری. ویسکی بده؛ شاید زنده بمونم تا ۲۴ تای بعدی رو بنویسم. یا نه.